قربانی

قربانی

قربانی

جویس کارول اوتس و 2 نفر دیگر
0.0 0 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

3

خواهم خواند

4

ادنتا صدای جیغ را از طبقه بالا شنید تازه به خانه آمده بود و بچه ها را که همراهش بودند، فرستاده بود بیرون توی کوچه که بازی کنند وتا صدایشان نکرده است، برنمی گردند. می شنید که مرد صدایش را بالا برده بود. دخترک جیغ می کشید و التماس می کرد. صدای داد و بیداد را شنید و صدای شکستن چیزی را، و بعد با عجله از پله ها بالا رفت. ادنتا با خودش فکر کرد که من رو هم می کشه و از وحشت این فکر، پاهایش سست شد و خواست برگردد که جیغ خیلی بدی شنید. سرش را پایین انداخت، وارد اتاق شد و انیش را بالای سر سیبلا دید. انیس دخترک بیچاره را زیر مشت و لگد گرفته بود. وقتی انیس خودش را جمع وجور کرد و بی آن که به او نگاه کند از اتاق بیرون رفت، ادنتا نهایت خشم و غضب را در چهره مردک مست دید. دومین چیزی که دید سیبلا بود که کتک خورده و داغان کف اتاق افتاده بود. قطره های خون مثل بارانی تیره همه جا ریخته بود. درست نمی دانست خون از لای دندان هایش شره می کرد یا از سر و صورتش. ادنتا سرش به دوران افتاد و ا زحال رفت. چند لحظه بعد به خودش آمد. سرپا ایستاد و با خودش گفت ادنتا، توحالت خوبه.