خلقیات نیما

خلقیات نیما

خلقیات نیما

5.0
1 نفر |
0 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

0

خواهم خواند

1

«پیرمرد چشم ما بود» عنوان احترام آمیز مقاله ای است از زنده یاد جلال آل احمد درباره ی نیمایوشیج [علی اسفندیاری] که در آن با گوشه هایی از زندگی خصوصی و خلق وخویِ شاعر «افسانه» یا پدر شعر نو آشنا می شویم. آغاز این مقاله، اشاره به نخستین دیدار دورادور است و مقدمه ی آشنایی و بعدها انس و الفت آن دو نامدار عرصه ی شعر و نثر ادبیات معاصر فارسی. آل احمد می گوید: «بار اول که پیرمرد را دیدم در کنگره ی نویسندگان بود که خانه ی وکس? در تهران عَلَم کرده بود، تیرماه ????? زِبروزرنگ می آمد و می رفت. دیگر شعرا کاری به کار او نداشتند. من هم که شاعر نبودم وعلاوه بر آن جوانکی بودم و توی جماعت بُر خورده بودم. شبی که نوبت شعر خواندن او بود ــ یادم است ــ برق خاموش شد و روی میز خطابه، شمعی نهادند و او در محیطی عهدِ بوقی «آی آدم ها»یش را می خواند. سرِ بزرگ و تاسش برق می زد و گودی چشم ها و دهان عمیق شده بود. و خودش ریزه تر می نمود. و تعجب می کردی که این فریاد از کجای او درمی آید؟! بعد، اولین مطلبی که درباره اش دانستم همان مختصری بود که به عنوان شرح حال، در مجموعه ی کنگره چاپ زد و مجله ی موسیقی و آن کارهای اوایل را پس از این بود که دنبال کردم و یافتم.» [ارزیابی شتابزده، ح ?: ??] این آشنایی دورادور طی سال های بعد به دوستی می انجامد و پس از آن که همسایه می شوند و کار به رفت وآمد خانوادگی و دیدار هر روزه می رسد و ادامه دارد تا شب آخر که نیم شب بر بالین نیمای ازدست رفته «والصافات صفا»? می خواند. جلال، در فاصله ی اولین دیدار و آخرین بدرود از خُلق وخوی نیما چیزها دستگیرش شده که به قلم آورده است.