"کاملیا دی کوردینا"، شاهزاده به دنیا آمد و در خانواده سلطنتی کشور کوردینا، بزرگ شد. رفتار و گفتارش بی عیب و نقص بود، رویایی بود. دختری خوش رو، مهربان و با اعتماد به نفس زیاد بود. حضورش در هر مجلسی، رسمی و غیر رسمی تاثیر فراموش نشدنی به جای می گذاشت. الگوی او، مادرش علیاحضرت "گابریلادی کوردینا" بود که هم همسر و هم ملکه ای موفق محسوب می شد... اما اکنون با وجود تمام امکانات و توجه های مخصوص، کاملیا احساس خستگی و افسردگی می کند. به همین دلیل شبی که از جشنی در کشور آمریکا به هتل برمی گشت تصمیم گرفت به ماجراجویی بپردازد. او مخفیانه از هتل خارج می شود و با کرایه ی اتومبیلی شروع به گردش در این کشور پهناور می کند. شبی توفانی، ماشینش با تیر چراغ برقی برخورد می کند و او دیگر قادر به ادامه ی راه نیست. مستاصل و گرفتار توفان، بر جامی ماند و ناگهان متوجه می شود مردی از شیشه ی ماشین او را نگاه می کند. کاملیا وحشت زده برجا می ماند و....