می تراود مهتاب
در حال خواندن
0
خواندهام
6
خواهم خواند
0
اون یک جفت چشم صحرایی که می رقصیدند در اون نیمه شب طوفانی، اون نگاه جادویی که در اون روز یخی به دیدگانم دوخته شده بود، اون گرمای وجود که زیر پوستم دوید و عمری دوباره بهم بخشید و اون سجده طولانی و راز و نیاز که نشان از ایمانش داشت...