کوتوله های زیرزمینی و قصه های دیگر

کوتوله های زیرزمینی و قصه های دیگر

کوتوله های زیرزمینی و قصه های دیگر

0.0 0 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

0

خواهم خواند

0

غول که سر و صدا را شنیده بود سرش را از پنجره بیرون آورد و چشمش به آدمیزادی افتاد که قد و قواره­اش مثل بقیه آدم­ها کوچک بود. اما می­توانست با گوی و میله­های سنگین او بازی کند. غول عصبانی شد و فریاد زد: آهای کرم کوچک! با گوی­های من چکار داری؟...