سپید و سیاه
در حال خواندن
0
خواندهام
0
خواهم خواند
0
توضیحات
"احمد" پسر جوانی است که پس از مرگ مادر، همراه پدرش زندگی می کند. او اعتقاد دینی چندان محکمی ندارد. با این وجود، از انجام برخی گناهان خودداری می کند. روزی احمد دختری را دیده و به او دل می بندد، ولی پس از چند روز او را فراموش می کند. از سویی "ریحانه"، که دختری خیابانی است، به تدریج دلباخته ی احمد می شود و حتی به خاطر او از کارهای گذشته ی خود دست می کشد. احمد به تدریج وارد دنیای مواد مخدر شده و در این ورطه فرو می رود. ریحانه بسیار تلاش می کند که او را نسبت به وضعیت خود آگاه کند ولی موفق نمی شود. دختری به نام "کیمیا" با نقشه ی سرقت از یک موزه، از احمد سوء استفاده می کند و طی آن احمد مدتی را در زندان به سر می برد. او پس از آزادی به سراغ ریحانه رفته و به او پیشنهاد ازدواج می دهد، اما با شنیدن گذشته ی دختر و شغل او که مرده شوری است، فرار کرده و به جنون دچار می شود، ریحانه نیز خود را به دار می کشد.