حسنی شده تپل مپل
در حال خواندن
0
خواندهام
0
خواهم خواند
0
توضیحات
«حسنی» به همراه مادربزرگش در یک خانة کوچک در روستایی زندگی می کرد. او پسر خوبی بود، اما بسیار پرخور بود و روزبه روز نیز چاق تر می شد. هرچه مادربزرگ او را نصیحت می کرد فایده ای نداشت. تا این که تابستان از راه رسید و مدرسه تعطیل شد. بچه ها از صبح تا غروب در کوچه بازی می کردند. حسنی هم به کوچه می رفت و با آنها بازی می کرد، اما به دلیل چاقی و تنبلی همیشه در بازی ها از دیگر بچه ها عقب می ماند. مدتی گذشت تا این که او از زشتی پرخوری یعنی چاقی و تنبلی آگاه شد. از آن پس حسنی به اندازة کافی غذا می خورد. بخشی از داستان حاضر در قالب شعر به چاپ رسیده است.