خانه ادریسیها
در حال خواندن
1
خواندهام
2
خواهم خواند
0
توضیحات
در میان قصهنویسان مطرح معاصر غزاله علیزاده پایگاهی ویژه به خود دارد . هر چند که از عمر دراز و طبیعی بیبهره ماند (بهمن ۱۳۲۷ – اردیبهشت ۱۳۷۵) اما آثارش طالعی ماندگار خواهد داشت. غزاله زندگی را، نبض برآمدن را در نوشتن مخیل پویا دنبال کرد، و از آنجا که معتقد بود: «خود اصل من همان خود داستان سراست» در هر وضعیت و موقعیتی که قرار میگرفت، این کلمات بود که در ساخت قصه و داستان واگوی دنیای اثیری نگاهش میشد. غزاله گاه نثری روشن و تراشداده شده دارد و کندوکاو در قصههای کوتاه و داستانهای بلندش این نکته را به خوانندۀ نوشتههایش برمیتابد که اگر درد ناخواسته و مرگ زودرس سراغ این بانوی نویسنده را نمیگرفت چه بسا از تخیل خلاق و چشم نوشتارش، آثار با ارزش دیگری، بر دفتر و کارنامۀ زمانۀ ما میافزود. غزاله در داستانهای کوتاه و بلندش معمار الگوهای درونی و بیرونی آن فضایی است که نهایت، نگر به ناکجا دارد و آنچه از ذهن متخیل و باور نگاههایش، به دوروبر خویش، و جهان ناشناخته است، بیرون از متن «من» و «ما» و جامعۀ انسانی نیست، که در وجه قومی، او نقاشی چیرهدست مینماید، روایت میکند. چون مادربزرگی که پای خانوادهاش پیر شده و از آینده همه نگران است. غزاله در «موقعیت اضطراب» قلم میزند، و در مه انبوهی که او نیز گرفتار آن است، دل شورههای دور و نزدیک آرامش نمیگذارد، و از همین گذر، و عبور معصومانه است که از «ندبه تکرار» به «تکرار ندبه» وانمانده و قصهگوی رباط مغموم تا ناکجای ادراک شخصی است. با نگاه از دریچه ممکن آثارش را مینویسد و آنگونه میزید و تن به مرگ میسپارد که بیرون از کلامی نبوده است. پیچیدگی سرنوشت یک خانه (بررسی رمان خانه ادریسیها – محمد مختاری)