مادر ستاره ها

مادر ستاره ها

مادر ستاره ها

علیرضا لک و 1 نفر دیگر
0.0 0 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

0

خواهم خواند

0

مادربزرگ از پشت پنجره نگاهی به حیاط کرد. "پارسا" از صبح زود در حیاط مشغول بازی بود. او منتظر بود تا خواهر تازه متولد شده اش به همراه پدر و مادر از بیمارستان به خانه بیایند. مادربزرگ پارسا را صدا کرد تا کمی در کارها به او کمک کرده و سرگرم شود. پارسا بی معطلی پذیرفت. پارسا و مادربزرگ خانه را آماده و تمیز کردند. سپس پارسا اسم خواهر کوچکش را از مادربزرگ پرسید. مادربزرگ گفت که پدر و مادر اسم او را، فاطمه گذاشته اند. پارسا از مادربزرگ علت این نام گذاری را پرسید و مادربزرگ علت را برای پارسا شرح داد. کمی بعد پدر و مادر به همراه خواهر کوچک از راه رسیدند.