معرفی کتاب گاز مجاز اثر عبدالله مقدمی
در حال خواندن
0
خواندهام
0
خواهم خواند
0
توضیحات
گفت یک روز به من شخص پریشان گویی حیف آن گل که چنین هیکل بیهوده سرشت نه دهایی نه نمازی و نه ذکری حتی شرم باید کنی از این همه کار بد و زشت گفت با اخم «غلط میکنی»و بنده خودم آدمت میکنم و می برمت سوی بهشت تا در آنجا من و تو تا به ابد حال کنیم قصر پر حور بسازیم،طلا،خشت به خشت گفتم ای دوست!بیا و بکش از ماها...دست به جهنم بروم به که روم با تو بهشت!