پایان خزان
در حال خواندن
0
خواندهام
0
خواهم خواند
0
توضیحات
قطار راه طولانی را از شمال به مقصد تهران به سرعت می پیمود. مسافرین قطار مردم عادی و زندانیان انتقالی، به همراه ماموران بودند. یک زندانی از شیشة پنجرة قطار به بیرون نگاه می کرد. او هرچه بیش تر مردم، دهقانان، کشاورزان و... را تماشا می کرد، متوجه جنب و جوشی بین آنها می شد. ماموران نیز متوجة این تغییرحال مردم شده بودند، گویا مردم خودشان را مهیا می کردند تا شور و شعف و خوشحالی خود را با یک دیگر تقسیم کنند. زندانی تکه ای از روزنامه را به دست می آورد که روی آن کلمة انقلاب چاپ شده بود. این کلمه نوعی از قدرت تحمل در قبال رنج هایی که زندانیان به خاطر این واژه کشیده بودند، به وجود می آورد. سرانجام قطار به مقصد رسید و مردم عادی پیاده شدند. برای مشارکت در انقلاب به دنبال مردمی که در حال نبرد بودند، دویدند. این مجموعه حاوی داستان هایی از وقایع دوران انقلاب اسلامی است که با عنوان های نیلوفر، شب تشنج، سخنرانی رئیس ادارة ساواک، فرارسیدن فردا، شکار شکارچی، زنگ جبر، من دوستانم را دست آنها نمی سپارم، منتقد هنری شاه و رفقا، بازگشت، آواز انقلاب و تفنگ های لوله کوتاه به چاپ رسیده است.