گمشدگی

گمشدگی

گمشدگی

3.0
2 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

2

خواهم خواند

2

شابک
9786226689106
تعداد صفحات
168
تاریخ انتشار
1399/6/15

توضیحات

        این  کتاب، روایتی داستانی براساس زندگی و فعالیت های «علی اصغر حکمت»، وزیر معارف دوره پهلوی اول از بانیان و مؤثران واقعه کشف حجاب رضاخانی است؛ دوره ای که رضاشاه پس از بازگشت از سفر ترکیه در خردادماه سال ۱۳۱۳ تحت  تأثیر اقدامات غرب گرایانه آتاتورک، یکی از موانع پیشرفت و ترقی کشور را حجاب زنان می دید و در اندیشه تغییر لباس مردم و ممنوعیت حجاب بود. سرانجام پس از قیام خونین مسجد گوهرشاد در اعتراض به سیاست های تغییر لباس اجباری و کشف حجاب، در روز ۱۷ دی ماه سال ۱۳۱۴، علی اصغر حکمت به عنوان وزیر معارف، به رضاشاه پیشنهاد می کند همراه با اعضای خانواده خود به  صورت بی حجاب در جشن فارغ التحصیلی دانشسرای عالی حاضر شود. رضاخان نیز در این روز، همراه با اعضای خانواده اش که بی حجاب شده بودند، شرکت می کند و ممنوعیت حجاب به  صورت رسمی اعلام می شود. از آن  روز، به مدت هفت سال یعنی تا زمان رفتن رضاخان، بسیاری از زنان مسلمان ایرانی برای حفظ حجاب خود مجبور می شوند در خانه ها بمانند و عده ای نیز در اثر بی حرمتی ها و تعرض مأموران پهلوی، شهید شدند.
      

یادداشت‌ها

          کتاب «گمشدگی» اثر «مصطفی جمشیدی» داستانی است تاریخی آمیخته با تخیل. داستانی مربوط به دوره¬ئ رضاخانی. راوی ماجرا مردی است به نام «علی¬اصغرخان حکمت» مردی که در تصمیمات مهم رضاخان از جمله کشف حجاب و تأسیس دانشگاه نقش مهمی داشته. اما آیا واقعاً شخصی به نان علی¬اصغرخان حکمت در دربار رضاشاه حضور داشته است؟ اینجا همان جایی است که مرز بین تخیل و تاریخ مخدوش می¬شود. اما آیا اصلاً وجود شخصی به نام «علی¬اصغر خان حکمت» اهمیت دارد یا خیر؟ به نظر من خیر، اهمیتی ندارد. هویت واقعی این شخص در این داستان خاص فاقد اهمیت است. یعنی اگر در تاریخ جستجو کنیم و شخصی با این نام و با این سمت پیدا نکنیم نمی¬توانیم به نویسنده خرده بگیریم. چون نویسنده این شخصیت را خلق کرده تا به واسطه¬ئ او بخشی از تاریخ را برای مخاطب روایت کند. حتی اگر شخصی به این نام و با این سمت در تاریخ وجود داشته باشد قطعاً نویسنده به خلوت او راه نداشته و از جزئیات زندگی او بی¬اطلاع است. این شخصیت، هم راوی داستان است و هم در ظاهر شخصیت اصلی داستان. اما در اصل رضاخان شخصیت اصلی داستان است. در این داستان او هرچه کرده به توصیه¬ئ علی¬اصغرخان بوده اما رضاخان و عملکرد او بهانه¬ئ این روایت هستند.«من علی¬اصغر حکمت کفیل معارف و صدتا دلمشغولی دیگر و این رضاشاه که هردم وابسته فکر من شده. به¬خصوص بعد از این قضیه¬ تأسیس دانشگاه(اونیورسیته)!»  
داستان با پریشان¬گویی¬های راوی شروع می¬شود و این پریشان¬گویی تا انتهای داستان ادامه پیدا می¬کند. نویسنده برای روایت این داستان از تلفیق زاویه¬ئ دید من راوی با زاویه¬ئ دید سیالِ ذهن استفاده کرده است. راوی شخصی به نام شاسین (مخفف شاه¬حسین) را مقابل خود نشانده و به طور پراکنده از سرنوشت خودش و از رضاشاه سخن می¬گوید. ابتدا به نظر می¬رسد که حضور شاسین واقعی است. اما در ادامه راوی چندبار عنوان می¬کند که این شخص خیالی است و ساخته¬ئ ذهن خودش. «حالا نمی¬دانم با کی دارم حرف می¬زنم. شاید با سایه یا وهم خودم و همان¬طور که به عقب و جلو می¬روم این تاریخ را  هم با خودم مثل بانکه¬ای شراب تلخ یا آب حیات می¬کشم به دنبال خودم و نمی¬دانم هدفم چیست؟» اما با توجه به ذهن پریشانگوی راوی نیازی نبود که این موضوع بیان شود. شاید بهتر بود وجود یا عدم وجود شاسین به عهده¬ئ مخاطب گذاشته شود.  

        

0