تپش معکوس
در حال خواندن
0
خواندهام
1
خواهم خواند
1
توضیحات
حرف هایی که شنیده بود باور نمی کرد. چیزی راه تنفسش را گرفته بود کی چیزی گفته که معنای حرف هایش این بوده باشد. دلش می خواست گریه کند ولی نمی توانست. راه گلویش بسته شده بود توی هوای این اتاق داشت خفه میشد.باید میرفت جایی که بتواند نفس بکشد. وقتی که در باصدای آرامی بسته شد جای خالی او از روی سرش هوار شد و با خود زمزمه کرد چه کار کردی پسر!!....