داستان حاضر، ماجرای زندگی زنی به نام «مینو» است. مینو دو فرزند دارد و با همسر پزشکش «مهرداد» زندگی می کند. مینو در انجمن خیریه شرکت کرده و در این انجمن مشغول کمک به دیگران و ذکر گفتن است. خیلی زود او متوجه بیماری سرطان شده و مهلت تعیین شده چهار ماه است. مینو بر اثر این اتفاق از خواب غفلت بیدار شده و برای جبران گناهان و حلالیت طلبیدن از کسانی که در حق آنها بدی کرده است. «ستاره» نامزد قبلی مهرداد، بعد از این که مینو زمینه ازدواج او را با مهرداد فراهم می کند مینو را به ظاهر می بخشد، اما بعد از بهبودی نسبی مینو رفتار بدی با او و فرزندانش در پیش می گیرد و مهرداد را از وی دور می کند. مینو با قلبی شکسته و جسمی ناتوان که قبلاً از خداوند طلب مرگ می کرد، بار دیگر از خداوند زندگی طلب می کند که باعث به وجود آمدن ماجراهای عجیبی می شود.