روزی که در اتاق عمل گریستم: خاطرات دکتر ایرج محجوب

روزی که در اتاق عمل گریستم: خاطرات دکتر ایرج محجوب

روزی که در اتاق عمل گریستم: خاطرات دکتر ایرج محجوب

0.0 1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

0

خواهم خواند

1

سراسیمه به طرف حیاط دویدیم. خانم های پرستار که به حیاط رفته بودند، با شتاب خود را به سالن بیمارستان رساندند. جراحات سطحی برداشته بودند. نگهبان وسط حیاط روی زمین افتاده بود. بلافاصله برانکاری را که در کنار سالن بود برداشتم و با دوستم و چند تن از امدادگران به حیاط رفتیم. نگهبان غرق خون بود. گرد و خاک تمام بدن او را پوشانده بود. چند تک? بزرگ ترکش خمپاره در سینه و شکمش فرورفته بود. از دهانش خون کف آلود بیرون می زد و به سختی نفس می کشید. بلافاصله با کمک هم او روی برانکرد گذاشته و مستقیم به اتاق عمل بردیم. در اتاق عمل قبل از اینکه بتوانیم اقدامی کنیم، نفسش قطع شد...

لیست‌های مرتبط به روزی که در اتاق عمل گریستم: خاطرات دکتر ایرج محجوب

یادداشت‌های مرتبط به روزی که در اتاق عمل گریستم: خاطرات دکتر ایرج محجوب