مترسک کمی بزرگ شد

مترسک کمی بزرگ شد

مترسک کمی بزرگ شد

0.0 0 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

0

خواهم خواند

0

مترسک کوچک مزرعة بلال از فراری دادن پرنده ها احساس قدرت و خوشحالی می کرد، اما روزی ناگهان طوفان شد و مترسک روی زمین افتاد و همة پرندگانی که روزی از او می ترسیدند به او خندیدند. کلاغ بدجنس نیز با صدایی زشت و بلند قارقار و جریان افتادن مترسک را برای دیگران بازگو می کرد و می خندید. در همین حال ناگهان پایش در شکاف رفت و با نوک به زمین خورد و تیغی چشمش را غرق خون کرد و از آن پس برای همیشه از آن جا رفت. مترسک نیز به اشتباهش پی برد، اما هیچ وقت از روی زمین بلند نشد و در حالی که صورتش روی خاک داغ مزرعه قرار داشت برای کلاغ بینوا اشک می ریخت. کودکان در این داستان تربیتی می آموزند که مشکلات فقط برای دیگران نیست و ممکن است برای آنها نیز اتفاق بیفتد و هیچ وقت به خاطر قدرت احساس غرور نکنند. لازم به ذکر است که کتاب به دو زبان فارسی و انگلیسی به منظور تقویت زبان انگلیسی کودکان و نوجوانان به نگارش درآمده است.