سکوت تلخ
در حال خواندن
0
خواندهام
2
خواهم خواند
0
توضیحات
وارد حیاط شدم، باز ضربان قلبم شدت گرفت! فکر دیدن او بعد از این مدت اشتیاق عجیبی در من به وجود آورده بود! خدا خدا می کردم پی به حالتم نبرد. چقدر در هواپیما با خودم عهد کرده بودم که در مقابلش بی تفاوت باشم. بخصوص که قبل از رفتنم حتی برای خداحافظی هم نمانده بود، اما حالا این قلب لعنتی بدون اینکه به حرف ها و تصمیم هایم توجه کند داشت دیوانه ام می کرد!