عروسی در باران: مجموعه داستان

عروسی در باران: مجموعه داستان

عروسی در باران: مجموعه داستان

0.0 0 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

2

خواهم خواند

0

نشسته ام روی سبزه های کنار رود و تکیه ام به تنه ی درخت انار است. توی روشنی زلال آب، به عکس خودم نگاه می کنم؛ به انارها، که خون رنگ اند و چاک چاک. به آسمان سبز، که انگار یک تکه از آن، ماسیده به ته رود. چشمانم مثل دو ماهی سیاه کوچک، در شکن های آب، شناور مانده و دو گوشه ی پلک هایم کش آمده. پیراهم سپید ابریشمی ام توی آب روان، کشاله می آید. این جا باغ لاله است این را به محض ورود، یکی از دو بانوی همراه، به من گفته بود. دروازه ی بزرگ نیلوفری، وقتی که پشت سر ما بسته شد و تو آمدیم، دست سپید و کشیده اش را با اشاره به دورها... .