معرفی کتاب مرواریدها اثر توران قربانی صادق

در حال خواندن
0
خواندهام
0
خواهم خواند
0
توضیحات
مرواریدهای باجی را برداشته بودند و پانسمانش باید دو هفته ای می ماند. بهش باجی می گفتیم؛ که از همان زبان آقاجانم خواهرش بود و حالا مادر شوهرم شده بود. باید که بی بی جان یا عمه صدایش می زدیم، اما هیچ چیز و هیچ کس درست و حسابی سر جایش نبود. باجی آن روز روی پله ایوان نشسته بود و تکیه به عصایش داشت و به حرف های پسرش که شوهرم باشد، گوش می داد. هر روز نقشه ای برای چه طور گفتن و کی گفتن این موضوع به باجی می چید.