هانسل و گرتل
در حال خواندن
0
خواندهام
0
خواهم خواند
0
توضیحات
داستان حاضر، ویژه گروه سنی کودکان نوشته و تصویرسازی شده است. هانسل و گرتل با پدر و نامادری شان زندگی می کنند. پدر مرد فقیری بود که از راه هیزم شکنی مخارج زندگی را می پرداخت. یک روز نامادری گفت بچه ها را باید در جنگل رها کرد چون ما فقیریم. بچه ها در جنگ راه را گم کرده بودند و گرسنه بودند. شب را در تاریکی جنگل خوابیدند و صبح روز بعد متوجه شدند که یک کلبه از جنس کیک و شکلات و بیسکویت کنارشان است. آن ها با گرسنگی از آن خانه خورند که یک جادوگر از آن بیرون آمد و آن ها را اسیر کرد. بچه ها بعد از تلاش توانستند جادوگر را شکست بدهند و با برداشتن مقدار زیادی از طلاهای جادوگر فرار کرده و به پیش پدرشان برگردند. پیام این داستان تسلیم نشدن در برابر ناملایمات و نامهربانی هاست.