فرزندان کاپیتان گرانت

فرزندان کاپیتان گرانت

فرزندان کاپیتان گرانت

ژول ورن و 1 نفر دیگر
3.8
4 نفر |
3 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

10

خواهم خواند

1

ناشر
دبیر
شابک
9789642621538
تعداد صفحات
152
تاریخ انتشار
1387/5/15

توضیحات

        "مری" و "رابرت" گرانت، با کشتی تفریحی "دنکن" به جست وجوی پدر غرق شده ی خویش، عازم سفر دریا می شوند. یگانه اطلاعاتی که در دست دارند سندی است که در دریا پیدا شده است. دانشمندی با اخلاق عجیب ولی دلپذیر به نام "پاگانل" همسفر آن هاست. چه در خشکی و چه در دریا، حوادث غیرمترقبه و خطرناکی برای آنان روی می دهد؛ شخصی به نام "آیرتن"، که زندانی فراری و محکوم به اعمال شاقه است، می کوشد تا کاروان را از مسیر صحیح منحرف سازد و کشتی را به چنگ آورد، ولی دستگیر می شود و... سرانجام، هنگامی که دنکن از نزدیک سواحل زلاندنو می گذرد، جزیره ای را که کاپیتان گرانت در آن پناه جسته می یابند. ماجرا با نجات مرد گم شده و بازگشت دنکن به وطن به پایان می رسد. این کتاب از هیجان انگیزترین رمان های ژول ورن ـ نویسنده ی فرانسوی قرن نوزدهم ـ است و به سبب شیوه ی کاملی که در توصیف روحیات و خصایل دو شخصیت اصلی آن، پاگانل و آلیرتن، به کار رفته است دارای ارزش ادبی نیز است.
      

یادداشت‌ها

          وقتی من می‌خواندمش، یک جلد یک دست آبی‌رنگ داشت. با فونت درشت و رنگ سفید هم رویش نوشته بود: «فرزندان کاپیتان گرانت» هنوز 12 ساله‌م کامل نشده بود که این کتاب را دستم گرفته بودم. نسخه من قطع رقطعی بود و 660 صحفه داشت. دو روز کامل طول کشید تا کامل خواندمش.
البته قبل از اینکه سراغ حواشی خواندنش بروم، سرغ اصل قصه بروم. من آن موقع مثل خیلی‌های دیگر دنبال کارهای علمی‌تخیلی بودم و ژول ورن، برای ما که هنوز با تنوع امروز مواجه نبودیم، قبله آمال بود! ولی این کتاب را که دستم گرفتم، هرچی جلوتر رفتم، خبری از علمی‌تخیلی تویش نبود، عوضش یک رمان ماجراجویی بود که انصافا هم خوب بود. چفت و بست داشت، داده‌های علمی در جای‌جای کتاب بود. برای برخی از چیزهایی که گفته بود، بعدا رفتم توی دایره المعارف گشتم و کلی چیز دیگر فهمیدم.
وقتی تمامش کردم، احساس کردم من هم از یک ماجراجویی بزرگ برگشته‌ام. کتاب حجیمی بود که تمام کردنش، برای من یک قدم بزرگ به حساب می‌آمد. دو روز تمام، روی کاب قفلی زده بودم. آنموقع که نمی‌فهمیدم چه چیزی باعث این کشش شده است اما می‌فهمیدم نویسنده یک جوری نوشته که دلت نمی‌آید داستان را ول کنی.
من آن موقع ساعتی 30 صفحه کتاب می‌خواندم. خودتان 30 و 660 و 2 را باهم ضرب و تقسیم کنید، دستتان می‌آید من چند ساعت پای این کتاب بوده‌ام!
این کتاب، علاقه من را به خواندن رمان‌های ماجراجویی و سفری جلب کرد و بعدا از همین آقای ژول ورن، سفر به آفریقایش را هم خواندم که اگر در بهخوان یافتمش، درباره آن هم یادداشت می‌نویسم.
        

4