معرفی کتاب نوازش آدمکش اثر الری کوئین مترجم ابراهیم شیری

در حال خواندن
0
خواندهام
0
خواهم خواند
0
توضیحات
با وحشت از خواب بیدار شد. لحظه ای فکر کرد که واقعا نابیناست؛ چیزی جز سیاهی بیرون چشمانش نبود. دیدش را نه در مقابل چشمانش که در سطوح آنها متوقف کرد گویی تخم چشم هایش سیاه رنگ شده بود. بعد جزئیات پنجره را فهمید فقط سایه ای کم رنگ تر از سیاهی در برابر تاریکی مطلق میدید. گیج شده بود. اینجا آفتاب طلوع کرده است. بعد صدای درگوشی آرام روی سقف کاه گلی را شنید باران میبارید باران شدید و بدون باد بود. گویی ابرها رطوبت آزاد نمیکردند و سوراخ شده بودند. لحظه ای بی حرکت دراز کشید و سعی کرد اوضاع را جمع بندی کند. هنوز دست و پا بسته بود مائودی احتمالاً پنهان شده بود. بوریس مرده و ژانا در زندان است. جاس کوکو و گادفری هم کاملاً سالم اند امیدوار بود رولف این موضوع را فهمیده باشد. متأسفانه او قاتلی روانی بود و میتوانست همه را در جزیره بکشد.