آخرین رویا: «شبی یک رویا»

آخرین رویا: «شبی یک رویا»

آخرین رویا: «شبی یک رویا»

مهرنوش صفایی و 1 نفر دیگر
3.0
1 نفر |
1 یادداشت
جلد 1

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

1

خواهم خواند

0

«شهرآشوب»، دختری جوان است که در خانواده ای فقیر با پدری معتاد زندگی می کند و مجبور است برای گذران زندگی به تدریس خصوصی زبان انگلیسی بپردازد. درست روزی که او پس از پایان تدریس اش به «سورنا»، دختر نورچشمی خانم دکتر «محمودی»، قصد بازگشت به خانه را داشت، در داخل آسانسور که مردی شیک پوش و جوان هم سوار بر آن بود، زلزله آمد. پس از چند ثانیه که زلزله تمام شد مرد جوان که کنجکاو شده بود سؤالاتی را از شهرآشوب پرسید و رفت، چند روز بعد که شهرآشوب به منزل دکتر محمودی می رود مرد جوان کارت شرکتش را به او می دهد و از شهرآشوب می خواهد تا پس از رفتن دکتر محمودی به اروپا به عنوان مترجم برای او کار کند و... .

یادداشت‌های مرتبط به آخرین رویا: «شبی یک رویا»