معرفی کتاب جنوب از شمال اثر بهاره حسنی

در حال خواندن
0
خواندهام
2
خواهم خواند
2
توضیحات
-می دونی مثل چی هستی؟با کمی تعجب نگاهش کردم، دست دراز کرد موهایم را از روی گونه ام کنار زد. به سلکی یک نسیم.-مثل شمالی!چشمانش تمام صورتم را کاوید.-سبز و خنک و ا?روم.دستش را روی گونه ام گذاشت. دلم پایین ریخت. زمزمه کردم:-تو هم جنوبی.گوشه ی لبش کمی بالا رفت.-یه کم برای این جنوب تشنه و خاک گرفته صبر می کنی؟دوباره همان درد قدیمی توی چشمانش نشست...-فقط یه ابر از شمال می تونه این جنوب رو نجات بده.نفسم را لرزان بیرون دادم. هیچ جمله ی دوستت دارم و عاشقت هستم هم نمی توانست چنین حسی را در من ایجاد کند.زمزمه کردم:-شمال که به جنوب نمی رسه.-اگه عشق باشه، شمال هم به جنوب می رسه.-اگه عشقی باشه!