نان سنگک: نمایشنامه
در حال خواندن
0
خواندهام
0
خواهم خواند
0
توضیحات
کامی دوازده ساله است. مادرش نیمه شب او را دنبال نان سنگک می فرستد، اما برنمی گردد، چرا؟ جواد آقا...خوابین؟ اوا...این در که قفله! کامی...کامی کجایی بچه جون؟ اوا...این خون دیگه چیه؟ لابد دعوا شده، پناه بر خدا... همسایه ها گفتن یه خبرهایی شده ها...