خوندن این کتاب واقعا تجربه بینظیری بود و با اینکه پایانش به اندازه روندش قشنگ نبود بازهم چیزی از زیبایی کتاب کم نکرد.
توصیفات و برداشت ها از مفهوم هایی مثل کتاب خوندن،هنر،آغوش،نوشتن و حتی گرفتن دست ها بینهایت منو مجذوب خودشون کردن و باعث شدن علاقم به این داستان چندین برابر بشه
کشش داستانی عالی ای داشت و رازهایی که از اول داستان مطرح میشدن ظریف و کم کم برملا میشدن،شخصیت ها بی نقص نبودن،امید واهی نداشتن،فکر نمیکردن اوضاع قراره براشون بهتر پیش بره بجاش سعی میکردن از زمان استفاده کنن...
بخش هایی از کتاب باعث میشدن فقط اون صفحه رو ببندم و به این فکر کنم که،چرا،چطور و...
و از یه جایی به بعد با وجود غم زیاد گنجونده شده داخل کلمات و صفحه ها،نمیتونستم کتابو ول کنم و گذر زمانو متوجه نمیشدم.با اینکه مدت زیادی بین شروع و تموم کردن کتاب نبود تو همین مدت کوتاه تونستم به معنای واقعی کلمه با کارکترا زندگی کنم :)))