یادداشت مهدیه معصومی

                ""زندگی خودتو بگیری؟ عبارت جالبیه، از کی بگیری؟
وقتی که تموم بشه تو نیستی که از دستش می دی.
مرگ تو چیزیه که برای بقیه اتفاق میافته، زندگی تو مال خودت نیست، ازش دست بکش""
بعد از مدت ها کتابی رو خوندم که ترجیح می دم یه چند وقتی بگذره تا کتاب جدیدی رو دست بگیرم نه به خاطر بد بودن بلکه به خاطر تاثیر زیادی که داشت.
موراکامی هیچ وقت نویسنده مورد علاقه من نبود، چرا که همیشه داستان های کوتاه اون رو خونده بودم و فضاسازی فانتزی داستان هاش رو دوست نداشتم، اما این کتاب دید من رو نسبت بهش تغییر داد.
داستان روان و یک خطی جلو می رفت و حتی اتفاقات بد و خوب هم ساده نشون داده می شد، بی هیجان نبود اما شخصیت اصلی در ظاهر نسبت به اتفاقات دور و برش احساسی نشون نمی داد در حالی که درونش غوغا بود.
شخصیت های دیگه هم خوب پرداخت شده بودند و حس و حالشون شبیه همه آدم های عادی بود.
اینکه مرگ رو اینطوری اینقدر درگیر و درهم پیچیده در زندگی به این شیوه هنرمندانه و واقعی بیان کرده بود، ارتباط رو با کتاب و داستان و شخصیت ها بیشتر می کرد.
تنها ایرادی که به داستان می تونم بگیرم اینه که برای جداسازی فضا فقط از غذا و نوشیدنی استفاده می شد،  یک مقدار تو ذوق می زد.
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.