یادداشت

کتاب داستان 2
        دو به علاوه ی یک به علاوه ی بک ستاره ی دیگر!
دوتای اوّل به قصّه های اوّل تا یکی مانده به آخر که مجموعه ای بود مرکّب از داستان های ضعیف، متوسّط و معمولی، و خوب!
یک ستاره به نقّاشی های محشرش!
(یعنی عاشق خانم زورگر شدم ها! :)
مخصوصاً آن یکی که چندتا بچّه کنار هم زیر یک لحاف خوابیده اند و دهان های بعضی شان باز است! :) )
یک ستاره هم ویژه ی آخرین قصّه: دورترین فاصله
فوق العاده بود! مضمون جسورانه، نثر یکدست و احساس عمیقی که نویسنده موفق شده بود تا آخرین سطر ِ قصّه به میزان متعادلی در جریان نگه داردش...

شماره ی یک ش را که دو سال پیش برای تولّد محسن خریده بودم، خودم نخوانده ام هنوز! [آیکون شرمساری
امیدوارم این با همه ی ضعف هایش از آن بهتر بوده باشد! چون این طور می توان امیدوار بود که شماره ی سه از این بهترتر خواهد بود! :)
به هرحال دستشان درد نکند!
من می میرم برای کانون و همه ی زحمت هایی که همه ی آدم های مخلص و مهربانش برای کودکان کشورم می کشند...

خدا توفیقات شان را در این راه افزون کند!
آمین!

پ.ن. هر کمپینی که این را می خواند، داستان ِ آخرش را بگذارد برای این که از زبان من بشنود...
لطفاً! :)
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.