یادداشت طاها ربانی
1402/5/28
کتاب جالبی بود. یکی از مقالاتش که دربارهی یاددهی زبان به شامپانزهها بود که خیلی هیجانانگیز بود. من رفتم توی ویکیپدیا سرچ کردم و شامپانزههه رو پیدا کردم. ویکیپدیا داستان جالبی رو میگه: یکی از پرستارهای میمونه برای زایمان مرخصی میگیره ولی بچهاش میمیره. بعد از مدتی که برمیگرده میمونه برای این که بهش بفهمونه که از دستش ناراحته بهش بیمحلی میکنه. پرستاره تصمیم میگیره واقعیت رو به میمون بگه. با علائم مخصوصی بهش میگه «بچهام مرد». میمونه سرش رو پایین میندازه و بعد به پرستاره نگاه میکنه و بهش میگه «گریه» و ناراحتی خودش رو از این خبر به این شکل نشون میده. و بعد دوباره رابطهاش با پرستار خوب میشه. این داستان برای من وحشتناک شگفتانگیز بود
0
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.