یادداشت فاطمه خوران🇮🇷🇵🇸
1402/10/21
این کتاب یه مجموعه منتخب از داستان های کوتاه گی دو موپاسان هست. اونطور که من مطلع شدم گی دو موپاسان نویسنده معروفیه و بسیار تحسین شده، با این حال من اصلا از این کتاب لذت نبردم. داستانها یکی از یکی بدتر بودن و ته تمام داستان هایی که خوندم این فکر توی سرم بود که خب که چی؟ الان چه نتیجهای باید بگیرم؟ (هر چند داستان های این مجموعه از مجموعه دیگهای که دارم از گی دو موپاسان میخونم بهترن). کتابی که من خوندم چاپ سال ۱۳۳۷ بود و اونطور که تو مقدمه نوشته شده بود تو کتاب سعی شده بود برای نوجوانان قصههای مفیدی تهیه بشه، ولی بنظرم نه تنها چرت بودن، بلکه اصلا به درد نوجوون ها هم نمیخوردن. تنها چیزی که به فکرم رسید و موقع خوندن آخرین داستان (ولگرد) به ذهنم رسید این بود که احتمالا نویسنده این داستانها رو به عنوان اعتراضی به نظام اجتماعی و مردم بیرحم و سرد اون زمان فرانسه نوشته باشه. مردمی که هر یکشنبه تمیز و آراسته تشریف میبرن کلیسا دعا میخونن و دقیقا در همون حین درد و رنج همنوعان خودشون رو میبینن ولی یا بیاعتنا رد میشن یا بدتر مسخره و تحقیر میکنن. مخصوصا تو داستان اول و آخر (کور و ولگرد) این شهر سعدی مدام توی ذهنم تکرار میشد: تو کز محنت دیگران بیغمی نشاید که نامت نهند آدمی تو هر دو داستان حتی یک نفر هم نبود که بشه اسمش رو آدم گذاشت
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.