یادداشت امیررضا
1403/10/1
بسم الله الرحمن الرحیم نامش ایوانف است. میخائیل ایوانف. سن و سالی از او گذشته. سن و سالی که در کلیسا و به عنوان کشیش در این سال ها طی کرده است. در مسکو خانه دارد. اصالتش برای همین کشور است اما بیشتر زندگیش را در بیروت گذرانده و به همین خاطر به زبان عربی مسلط است. مردی معتقد و پرهیزگار که نامش به نیکی در بیروت و مسکو بر زبان آورده میشود. ابراهیم حسن بیگی تو ۱۳۵ صفحه رمان نوشته. داستانی که نام امیرالمؤمنین علی (ع) در اون میدرخشه. روزی یک مرد تاجیک یک کتاب قدیمی رو به دست کشیش میرسونه که بخشی از اون دست نوشته های عمرو عاص برای قبل از جنگ صفین و ... این ها مهم نیست. چیزی که مهمه اینه که کشیش ایوانف با شخصیت امیرالمؤمنین آشنا میشه در اونجا و آروم آروم جذب حضرت میشه و ادامه ماجرا. نویسنده از کتاب نهجالبلاغه و امام علی صدای عدالت انسانی از جرج جرداق و ۸ منبع دیگه استفاده کرده و با این اسناد و تخیل خودش این اثر رو خلق کرده تا مولا رو به مخاطب بشناسونه. داستان تعلیق کافی رو داره و میتونه خواننده رو تا انتها ببره بدون خستگی. قلم نویسنده اما خیلی معمولی بود. موقع خوندن انگار داشتیم یک نثر از یک داستان خیلی معمولی رو میخوندیم. من با آقای حسن بیگی آشنایی نداشتم و نمیدونم باقی آثارشون هم همینطوره یا نه. خود داستان هم پیچش خاصی نداشت و قوی نبود. معمولی بود. در واقع محتوا خوب بود اما فرم، آمممممم. چیزی که داستان رو نگه داشته و جذاب کرده بود وجود شخصیت امام علی بود. اگر از قبل با امیرالمؤمنین آشنایی کافی دارین و نهجالبلاغه رو خوندین و با تاریخ و حکایت های زندگی امام علی هم کم و بیش آشنایی دارین، چیز خاصی براتون نداره این اثر. در غیر این صورت (که متاسفانه خیلی هامون همینیم چون نخوندیم نهجالبلاغه رو) میتونین داستان رو بخونین و از ضعفاش که گذشتید، از کلام و شخصیت مولا که در کتاب هست لذت ببرید و حسرت بخورید برای نخوندن نهجالبلاغه و شناخت کمتون از امام مسلمین.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.