یادداشت صدیقه کجباف
1403/11/24
تصاویر عالی بودند، متن هم ساده و سرراست، صریح ولی صمیمی. بطرز جالبی متن غیرداستانی با تصاویر داستانگو ترکیب شده بود. خواندن این کتاب چندین فکر مختلف به ذهنم آورد. اول اینکه اگر بخواهیم مثل همین کتاب را با محتوای ایرانی تولید کنیم، چه شکل و صورتی پیدا میکند؟ چه چیزهایی را از فرهنگ و آداب و سبک زیستن خانواده ایرانی در آنجا میگنجانیم؟ چگونه آن را تصویرگری میکنیم؟ (خودم دارم به نقاشیهای دهه شصتی آقای علی میری فکر میکنم و آن شیرینی خاطرات که هميشه ته ذهن آدم را قلقلک میدهد.) . دوم اینکه چرا فکر میکنیم ترجمه کتابهای کودک با موضوع سبک زندگی خارجی اگر یک سبک زندگی سنتی، خانوادهمحور یا متعهد به دین را به تصویر بکشد، برای بچههای ما بیضرر یا مفید است؟ این کتابها برای بچه ایرانی، همان کارکرد برای بچه غربی را ندارد. نهایت کارش این است که بگوید در غرب هم هنوز خانواده و دین و... وجود دارد. خب ، به بچه من چه؟ چرا بچه غربی در آینه کتاب خودش و فرهنگ خودش را ببیند، بچه من هم او را ببیند نه خود خودش را؟ . سوم اینکه فضای ادبیات کودک پر است از کتابهای داستانی با ایدههای فلسفی، هنری، روانشناسانه و ... کتابهایی که عادت دارند روی بخش کوچکی از زندگی یا مشکلات یا ایدهها تمرکز کنند. چقدر بطور غیرمستقیم و تمثیلی و نمادین، درباره حل مسأله یا داشتن اعتماد به نفس و انگیزه و اینطور چیزها حرف بزنیم؟ چقدر فلسفه ببافیم و جراحتهای روانی را مرهم بگذاربم؟ پس کِی، و کی باید مستقیم توی چشمهای بچه ما نگاه کند و بگوید ببین "زندگی اینطور است"؟ این کتاب چیزی را داشت که مدتهاست ندیده بودم. اینکه در یک قاب، فضای عمومی زندگی واقعی و روزمره را بطور ساده و واقعنما نشان بدهد: "ببین، زندگی اینطور است."
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.