یادداشت محمدقائم خانی
1402/5/29
«زایش تراژدی» برخلاف سبک گزینگویهای سالهای بعدی، کاملاً به روش متون فلسفی و در نسبت با آثار دیگر پژوهشگران معمول این حوزه نوشته شده است. بخشهای مختلف هر فصل، متناسب با طرح کلان کتاب در حجمی قابل اعتنا (و نسبت به کارهای بعدیاش مطول) نگارش یافته است. تحلیل هر موضوع به خوبی انجام میشود؛ با شکافتن مفاهیم دقیقاً در امتداد مفهومپردازی رایج در سنت فلسفی، با توجه به معناهایی که در بخشهای پیشین پرداخته شده و معانی متعددی که قرار است در آینده کتاب بدانها برسیم. این روش متقن و دقیق نگارش کتاب نشان میدهد که نه تنها نیچه با آثار فلسفی درجهیک پیش از خود آشنا بوده، بلکه در ادامه همان سنت دست به نگارش کتابش زده و سرسری از کنار آنها رد نشه است. روشن است که نیچه با آنها دمخور بوده و مسائل بزرگ پیش رو را همان مسائل بنیادین سنت فلسفیِ آغازشده از یونان (تا زمان خودش) میدانسته، و راه حل مشکلات را در مفهومپردازی و جستوجو و غور میان همان متون و چالش با همان روایتها میجوریده است. البته نویسنده «زایش تراژدی» از نقطهنظر محتوایی و شالوده فکر، بیش از همه متأثر از واگنر و گوته و شیلر به نظر میرسد اما کتابی نوشته به زبان فلسفی نه ادبی، در گفتوگوی دقیق و بندبهبند با کتب فلسفی پیش از خود، که در خلال آن شکل و جهت روایت خویش را از موضع فلسفه مورد مداقّه قرار داده و با آگاهی کامل از قواعد نگارش فلسفی، به نقد اکنونیت (خود و بشریت) رفته است تا در انتها به طرحی متفاوت برسد و کارهای نو خویش را شروع بکند. در همان بخش ابتدایی کتاب «زایش تراژدی»، نیچه پای دو خدای یونانی (یعنی آپولون و دیونوسوس) را وسط میکشد و سعی میکند که تمایز جهانهای مرتبط با پرستش هرکدام از این الاههها را نشان بدهد. درست است که کتاب به ظاهر بر هنر تمرکز کرده، ولی احکامش به کل زندگی بشری تعلق دارد. نیچه بر هنر تمرکز کرده چون معتقد است که بنیاد زندگی در هنر و آیین متجلی میشود و با تمرکز بر هنر، میتوان تصویری کلی از زندگی به دست آورد. او با تحلیل تاریخ هنر یونان، در واقع سیر تغییر بنیاد زندگی را مورد مداقّه قرار میدهد. وقتی در کتاب اعلام میکند که از یک زمان مشخص به بعد در یونان، هنر آپولونی بر همه ساحات سایه افکند و موسیقی دیونوسی به پس پشت نمایشها خزید، منظورش این است که زندگی به تمامه زیر سیطره خرد آپولونی خوابگونه قرار گرفت و مستی دیونوسی از جامعه رخت بر بست. از نظر نیچه، نقطه عطف فهم تحولات زندگی بشر، آمدن سقراط است که هرگونه تجلی زندگی دیونوسی را ناممکن ساخته، و بدین ترتیب حتی خود خرد آپولونی را هم به محاق نوعی کمدیگرایی خوشبینانه کشانده است. او فهم وضعیت امروز زندگی در اروپا را نیازمند تمرکز بر سقراطگرایی به عنوان عامل اصلی انحطاط تمدن بشری از زمان ظهور مسیحیت در روم تا دموکراسی در دنیای جدید میداند. خوشباوری سقراطی در توجه به خرد و سیطرهبخشی به تصویر و خواب بر موسیقی و مستی، به تحقیر جسم و هر امر زمینی نزد بشر منجر شده و شناخت را به نقطه کانونی وجود انسانی تبدیل ساخته است. این جهان مشکلاتی بنیادین به وجود آورده که به علت غیبت جهان دینوسوسی، هیچ راهی برای حل آنها وجود ندارد. وقتی آپولونِ دردسترس، با تسلط سقراطگرایی امرِ ناشناختنی را از زندگی جدا و به حیطه دیونوسوسِ آن بالابالاها تبعید کرد، شور حیات خاموش شد و زایش حقیقی ناممکن گشت. نیچه هرگونه دل بستن به مظاهر آپولون را در این جهان، به عنوان تأثیری ایجابی از طرف انسان بیهوده و خطرناک میداند و تنها به راهی سلبی که در دوره جدید آشکار شده، امید بسته است. نیچه شکباوری مدرن را زمینه تردید در خوشباوری سقراطی میداند که اگر به درستی و با توجه به غیبت شور دیونوسی فهم شود، میتواند محدودیتهای عقل آپولونی را در درک گیتی و در نتیجه تغییرِ ساحات زندگی، پیش چشم ما عیان سازد. ضربه مهم کانت در تهدید عقل از نظر او، میتواند نقطه شروع پیمودن راهی دشوار پیش روی بشر باشد که از خلال آن، ابرهای وهم آپولونی کمکم کنار زده شود تا زمینه ظهور شور دیونوسی فراهم گردد. در گام بعدی، شوپنهاور با تقسیم جهان به عنوان ترکیبی از اراده و تصویر، زمینه کاهش سیطره خرد آپولونی و گشایش روزنه حضور شور دیونوسی را فراهم ساخته است. نیچه در انتهای کتاب «زایش تراژدی» تجویزی اینچنینی دارد؛ باید راهی را که کانت و شوپنهاور گشوده است به درستی بپیماییم تا امکان زایش دوباره تراژدی در دنیای جدید پس از قرنها فراهم شود. کتاب «زایش تراژدی» با دعوت از متفکرین جهت تمرکز بر علم برای تیغ کشیدن بر روی هرآنچه که انسان را به ورطه ادعاهای بزرگ شناختی میرساند، پایان مییابد؛ نیچه وعده گشایش امور را در صورت مداومت بر نقادی مد نظرش را به مخاطب میدهد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.