یادداشت حسنا امیدوار

                ویلف پسر  ترسویی بود . او فهرستی داشت از چیز هایی که از آن می ترسید . مانند :عروسک کوتوله لباس یقه اسکی... .  آلن هم همسایه ی دیوار به دیوار  آنها بود که تازه به آن محله آمده بود. او آدم شروری بود. او می خواست دنیا را نابود کند . با تفنگ ماورایی بزرگ . اما ویلف نگذاشت. در این راه اتفاق های جالبی افتاد . من این کتاب را خیلی دوست داشتم 
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.