یادداشت حسین
1402/2/21
من عاشق بچههام. واقعا بچهها و دنیایی که لمس میکنن رو دوست دارم. این کتاب من رو خیلی به یاد چند سال قبل انداخت. به وقتی که روزهام رو به بودن کنار بچهها میگذروندم. و چقدرررر دلتنگ اون روزها شدم. یک جورهایی موقع خواندن کتاب، به درسهایی فکر کردم که طی این چند سال یاد گرفتهام. که چقدررر نسبت به آن روزها جهانبینیام عوض شده و چه قدر دنیا را متفاوت میبینم... که قبلا همیشه دنبال جواب بودم و فکر میکردم قطعیتی وجود دارد ولی حالا میدانم لذت اصلی در کودکانه دیدنِ جهان و پرسیدنِ مدام است. کتاب، تاکیدیست بر خاص بودن دنیای کودکان. پر بود از گفتگوهایی که بین نویسنده و کودکان اتفاق افتاده بود. به راحتی شگفتزدهام میکرد و مدام این را یادآور میشد که چقدر نیاز است بچهها را جدی بگیریم و به نیازهای فلسفیشان پاسخ دهیم. شاید تنها کاری که نیاز است بکنیم، این است که اعتماد به نفس لازم برای اصیلزیستن را به آنها بدهیم و اجازه دهیم که راهشان را خودشان پیدا کنند. به نظر من، اصالت اهمیت بسیاری دارد، زیرا کودکان در معرض فشارهای شدید و بیامانی هستند تا به شیوههای خاصی نگاه، عمل، فکر و حتی احساس کنند. آنها با گفتهها و تصاویری بمباران میشوند که از فرهنگ سلبریتیزده اشباع شدهاند و در این فرهنگ، سلبریتی محصول صفات پوچ و بیارزشی مانند چهره یا پول و نه نتیجهی دستاوردی اصیل و حقیقیست. اگر تصویر مهم باشد و معنا اهمیتی نداشته باشد، اصالت مبهم و بیاهمیت میشود. در هجوم و شتاب پیگیری ثروت و وضع مادی، کودکان ما فرصت شناخت خود و دانستن مهمترین چیزها را از دست میدهند.
1
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.