بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

یادداشت لیلا مهدوی

                ارکان داستان بر مفهوم اعتراض و مطالبه گری بنا شده است و نویسنده می کوشد در کنار این دو مقوله، کرامت انسان را نیز در داستانش ساخته و پرداخته نماید. بنا براین موقعیت هایی را خلق می کند که چاره ای جز انتخاب وجود نداشته باشد.
فضا و لوکیشن داستان از همان ابتدا سبب می شود که یاد رمان آتش به دود از نادر ابراهیمی زنده شود. «یموت ها» و «گوکلان ها»
اما داستان « ماتی خان» حس و حال متفاوتی دارد. میخ داستان در همان فصل اول، محکم کوبیده می شود و مخاطب را به وسط قصه پرتاب می کند. بعد از آن نویسنده برمیگردد و به ایجاد لایه های شناختی داستان، در ذهن مخاطب می پردازد و قدم به قدم از نقطه صفر، خط روایت داستان را میپیماید.
قصه را دانای کل روایت می کند و اتمسفر داستانی خوبی از معیشت ترکمن ها می سازد. اگر چه در آغاز قصه مخاطب با واژه های غریبی مواجه می شود اما رفته رفته واژگان عادی می شود و در پایان او از  زندگی ترکمن ها اطلاعات خوبی به دست آورده است.
نویسنده در داستانش از عناصری یاد می کند که در حیات ترکمن ها نقش اساسی دارند. با این همه مخاطب ایرانی از ماجرای آن خبر دارد. اسکان اجباری ترکمنها در حوالی رود اترک و از قدرت افتادن خان های ترکمن، در زمان رضا خان، داستان نا آشنایی نیست اما تصویر کردن این  داستان بر اساس موقعیت های دراماتیک تازه، حرف های نو و جذابی برای گفتن دارد.
نویسنده در بیان شخصیت اصلی داستان، دست خود را باز میگذارد و داستان را بر مدار شخصیت اصلیاش میچرخاند. ماتی خان، تاثیرگزار و منعطف ساخته و پرداخته می شود. با این همه گاهی نیز می بینیم که پیاز داغش را زیاد می کند و مخاطب با خود می گوید: « که چنین خوب چرایی؟ ماتی خان!»
با این حال اصلی ترین نقطه قوت داستان شخصیت ماتی خان است. سعی شده است که شخصیت بر اساس واقعیت حتی عینیت ترسیم گردد. بنابراین مخاطب می تواند او را حس کند و با همذات پنداری نماید و در فراز و فرود داستان اتصال حسیاش را با او از دست ندهد.
جز شخصیت، میزانسن صحنه هم برای مخاطب عام نو و خاص است. نویسنده دری از تاریخ را به روی مخاطب میگشاید که جز گذشت زمان، فرهنگ خاصی نیز دارد. معیشت و آداب و سنن مردم ترکمن با واژگانی برخواسته از زبان و معیشت ترکمن ها، بر جذابیت قصه می افزاید.
نویسنده به خوبی تجربه زیستی خود و مردمان هم ریشه اش را دراماتیزه می کند و از دل آن داستانی بیرون میکشد تا ضمن پرداختن به قومیت خویش و معرفی آن به عنوان فرهنگ، بتواند دغدغه هایش را مطرح کند و به مفاهیم عالی انسانی نیز بپردازد.
از دیگر ویژگی های فرمی داستان، قصه پر افت و خیز مبتنی بر پیرنگ منسجم آن است.
داستان منسجم پیش می رود و عناصرش بهم وفادارند. یعنی در داستان خرده روایت هایی را نمی بینم که از خط داستانی بیرون زده باشند. و خرده روایت ها همجهت با قصه و در تکمیل آن از پی هم گفته میشوند.
داستان ماتی خان بر اساس یک مطالبهگری اجتماعی پیش میرود . جامعه ای که بر افراد خاصش تاکید می کند. یعنی در داستان ماتی خان هم فردیت مطرح می شود و هم جمعیت.
دوره زمانی که داستان را در بر می گیرد. دوره گذر و پوست اندازی است. انسان هایی که کم کم به باور و بیداری می رسند و با مفهموم « مطالبه» آشنا می شوند. به همین دلیل است که می گویم داستان از فردیت و احساس برخورداری از حقوق فردی، ریشه می گیرد تا به اعتراض و خواسته های اجتماعی و رسیدن به حقوق و کرامت انسان در نوع خود می رسد.
ریتم داستان با داده های داستان متناسب است. این که بگویم قلم ساده و روانی دارد البته حرف مهمی نیست در مورد این داستان اما نویسنده توانسته است ریتم را بر فرم سوار کند پس مخاطب در مواجهه با داستان به دردسر نمی افتد و مخاطب عام را نیز به دنبال خود می کشاند. در حال مخاطب خاص هم حرف های تازه ای برای خواندن پیدا میکند.
از سوی دیگر چالشی که در دل داستان مطرح می شود و قهرمان را میان سپیدی و سیاهی می اندازد، باز هم از دل فرم داستان بیرون می آید و نتیجه اش همان حسی است که کلمات در مخاطب می نشانند. مخاطب به لحاظ حسی درگیر شخصیت می شود و به نظر من این مهمترین دستاورد داستان است. زیرا حس زبان هنر است و رمان عرضه هنر.
مخاطب هم به لحاظ شهودی و هم به لحاظ عینی، قهرمان داستان را همراهی می کند.
به همین دلیل است که می گویم ارکان داستان ماتی خان بر شانه های « ماتی خان» استوار است و حتی از دل این همه حادثه نشسته در داستان می خواهم ادعا کنم که با یک رمان شخصیت محور روبه رو هستیم تا حادثه محور.
حادثه های داستان همه آمده اند که شخصیت اصلی خود را به رخ بکشد و دست به انتخاب بزند.
یکی از شکوهمندترین تصاویری را که میتوان در داستان ها پیاده کرد، خلق موقعیت انتخاب و قرار دادن قهرمان در تنگناست که  آقای اونق به خوبی در داستان پیاده اش می کند.
در دنیای امروز، از آنجا که مخاطب بیش از قبل به معنا گرایش پیدا کرده است، داستان هایی با گره های انسانشناختی مورد پذیرش بیشتری از سوی مخاطب جدی ادبیات قرار می گیرند.
در داستان ماتی خان هم همین انتخاب و گذر از میان بدنامی و نیک نامی مردی که همه ما به ایمان داریم، داستان را غنی میسازد.
با تمام ویژگی های خوب داستان کاش به جنبه بصری هنر در انتخاب و طراحی جلد رمان بیشتر پرداخته میشد و کمی نیز از اطناب واژگان در بیان صحنه صرف نظر میگردید.
و مهمتر از این دو نکته هر چقدر نویسنده در بیان مکان موفق و موثر حرف می زند، در بعد زمان کمیت داستانش می لنگد. بهتر می دانم بگویم ،رمان ماتی خان لازمان است.
«در میانه فصل برف، بهار بود انگار. لبها خودبهخود به خنده باز میشد و اشک ها بیاختیار از چشم ها می جوشید. پسری در آغوش پدر، با خنده میگریست. مادری دخترانش را در زیر بالهایش گرفتهبود. کینهها رفته بود. عید بودعید.»
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.