یادداشت امیررضا بیات

                "درهم است. لطفا جدا نفرمایید"

یکی از عادات غلط قدیمی و همیشگیم ساختن "پیش‌فرض عجولانه" است. با کمترین نشانه‌ها شخص یا موضوعی را در ذهنم حلاجی می‌کنم و خود را نزدیک یا دور از آن تصور می‌کنم. و طبیعتا چنین روشی در بیشتر اوقات نتیجه‌ای اشتباه در پی دارد.
اما یکی از معدود زمان‌‌هایی که " پیش‌فرض عجولانه‌"ام درست از آب درآمد همین مورد جناب "ادگار آلن‌پو" بود.
در کتاب "کافه پاریس" (مجموعه داستان‌های کوتاه از نویسندگان بزرگ که توصیه می‌کنم حتما بخوانید) بعد از خواندن داستان "قلب افشاگر" سریعا حس کردم که با نویسنده‌ای مواجه شدم که می‌فهمدم!! و می‌فهممش.
حال با خواندن کتاب "داستان‌های کوتاه ادگار آلن‌پو" فهمیدم که کاملا درست فکر می‌کردم. آلن‌پو (برخلاف خیلی‌ها) چیزهایی از تلخی زندگی را می‌چشد که کام انسان را زهر نمی‌کند بلکه دهانش را می‌خشکاند‌. جاهایی از سیاهی جهان را لمس می‌کند که قلب انسان را چروک نمی‌کند بلکه گویی با دستی سرد آن را نوازش می‌کند. و وقایعی را از زشتی دنیا می‌بیند که اشک آدم را درنمی‌آورد بلکه چشم او را باز می‌کند.
مرگ در نظرش بیش  از این که غم باشد وحشت است. و گویی وحشت برایش خاص‌ترین حس.
و در این زمینه کاملا با او موافقم.

اما در مورد داستان‌ها.
امیدوارم شما مثل من دچار درد "پیش‌فرض عجولانه" نباشید. چون برخلاف تعاریفم از دیدگاه آلن‌پو از داستان‌های کوتاهش آنقدر که باید و انتظار :) داشتم لذت نبردم.
داستان‌هایی که یک ملغمه‌‌ی قر و قاطی چه از نظر نوع: حکایت و فکاهی و داستانک و ... چه از نظر ژانر: وحشت و ماجراجویی و معمایی و فانتزی و ... چه از نظر موضوع: عشق و جنون و عدالت و ... هستند و تنها چاشنی "مرگ" همه را (به سست‌ترین شکل ممکن) کنار هم نگه داشته است.
داستان‌هایی که در ایده‌ی اولیه بسیار جذابند اما بعضیشان از آن فراتر نمی‌روند و  بیشترشان ضعف‌های خاص خود را دارند که مانع تبدیلشان به اثری عمیق می‌شود.
بعید می‌دانم کسی این ۱۹ داستان‌ کوتاه را بخواند و حداقل ۳ تا ۵ داستان از نظرش فوق‌العاده نباشند و ۳ تا ۵ داستان دیگر افتضاح! و بر حسب شکلشان‌، قطعا برای هر کس هم (با توجه به سلیقه) داستان‌های دوست داشتنی و دوست نداشتنی متفاوت خواهند بود.
پس اگر می‌خواهید سراغ "داستان‌های کوتاه ادگار آلن‌پو" بروید باید برای لذت بردن از چند داستان خوب رنج چند داستان ضعیف را به جان بخرید. (که توصیه کردن به این امر کار دشواری است).
یا می‌توانید، برخلاف تیتر این یادداشت، شانس خودتان را در هم‌سلیقگی با من بیازمایید و فقط سراغ آن دانه‌درشت‌هایی که من سوا کرده‌ام بروید.
 بلکه از آن‌ها خوشتان بیاید و گول بخورید که شانستان را برای خواندن بقیه هم امتحان کنید :) 

داستان‌های محبوب من از این مجموعه به ترتیب:
- قتل در خیابان مورگ
- قلب افشاگر
- چاه و آونگ
- گربه سیاه
- تدفین پیش‌هنگام
- روش دکتر قیرر و پروفسور پیرر
        

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.