یادداشت م.الف
1401/10/28
گر بدین سان زیست باید پست/ من چه بی شرمم اگر فانوس عمرم را به رسوایی نیاویزم/ بر بلندِ کاجِ خشکِ کوچه بن بست/ گر بدین سان زیست باید پاک/ من چه ناپاکم اگر ننشانم از ایمان خود چون کوه/ یادگاری جاودانه بر تراز بی بقای خاک/ شاملو شاعر ژورنالیست روزگار ما، با شعری که از زندگی میگوید؛ شعری که بر خلاف سابق تنها "در دام گیس مضحک معشوقه پایبند" نیست و وارد مناسبات اجتماعی انسان فلک زده امروز شده و از مصیبتهایش میسُراید. انسانی که به قول خودش "بی شوق و بی امید/برای دو قرص نان/ کاپوت میفروشد در معبر زمان!"... شاملو از جنس شاعران آرمانخواه چپگراست؛ او عمیقا آرزو میکرد ما بهتر زندگی کنیم و تحقق این آرزو را در گفتمان چپ مییافت. به ایدئولوژی چپ باور داشت و آن را تنها بدیل استثمار سرمایهداری میدانست! آری، امروز اظهر من الشمس است که ایدئولوژی چپ شکست خورده اما یاد شکست قهرمانانه سوسیالیستهای انسانپرست، آن ها را در شمار کسانی مثل پرومته که بخاطر انسان همه چیز خود را فدا کردند و با خدایان زرمند و زومند، پنجه در افکندند، تا همیشه بر لوح خاطر رنجبران حک شد: " انسان خداست!/ حرف من این است/ گر کفر یا حقیقت محض است این سخن/ انسان خداست/ آری این است حرف من!"
3
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.