یادداشت فاطمه
1402/5/15
4.0
8
نوشتهٔ زیر یادداشتی است که وقتی ۱۶ساله بودم و کتاب را خواندم در آخرین صفحهاش نوشتم. به نام خدا هکلبریفین تمام شد. این دو سال و اندی که در گوشهٔ کتابخانهام جا خوش کرده بود هرگز فکر نمیکردم چنین دنیای دوستداشتنی و جذابی آن گوشه آرام گرفته باشد. دوستی گفته بود «هکلبری یه طور غریبی خوبه». راست گفته بود و دقیق. جوری خوب است که نمیشود گفت و نمیشود از خوبیاش برای کسی تعریف کرد. باید باهاش همراه شد تا آرامآرام دنیای جذاب هکلبری خودش را نشان دهد و بشود طعمش را -که نمیشود گفت شیرین است یا ترش یا شور و تلخ- روی زبان و زیر دندان حس کرد. به گمانم این بریدههایی که نوشتهام گواهی بدهند. البته که تمام داستان همینقدر جذاب و دوستداشتنی و ویژه بود؛ فقط باید صبر کنی. باید بلد باشی روی کلک با هک همراه شوی و با جریان آب، گاه تند و گاه آرام، پیش بروی. بعد از مدتی میبینی دنیای کتاب تو را با خودش برده. البته من طبعاً این کنارهگیری و تنهایی و جمعکردن و رفتن را دوست دارم و لذتش برایم مضاعف بوده است. نجف دریابندری استاد ترجمه است. انصافاً به بهترین صورت این داستان را ترجمه کرده، عالی. حتی به نظرم این اثر مارک تواین با ترجمهٔ نجف دریابندری -برای منِ فارسیزبان- شیرینتر است و بخشی از جذابیت کتاب مدیون این ترجمه است. در پایان، بین جلد سبز این کتاب دنیایی عجیب، جذاب و بهطرز غریبی خوب جریان داشت. ۱۳۹۴.۰۱.۲۹
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.