یادداشت سیده زهرا رضایی
1403/7/18
تو طاقچه به این کتاب گفته بودن قند و عسل! تو بهخوان هم کم تعریف نداشت. این شد که منِ نوجوون درونم وادارم کرد تا بخونمش. اول نکته های خوبشو بگم؛ تخیلی و فانتزی بود( این برای تخیلی خونها^^) هیجانی بود، ایدهش هم تا حدودی نو بود. یعنی مدرسهی آدمای خاص رو که دیگه شونصد باری تو کتابای با تم فانتزی نوشتن ولی این استعداده که چهارتا دوست باهم خواب ببینن و تو عالم رویا کنارهم باشن، جدید بود. نبود؟ اما ایراداتش؛ توصیفات کمی داشت این باعث میشد اصلا نتونم تصورش کنم. یه جاهایی تصویر سازیهاش خوب عمل نکرد. گنگ بود. واضح نبود. انقدر کم جزئیات داشت که تازه آخرش فهمیدم تو این چهارتا رفیق دوتاشون دختر و دوتا پسرن. واقعا فکر کردم همهشون دخترن😁 شما بگو: گوئیندل دختره یا پسر؟ وین چطور؟ حق داشتم مگه نه؟ ⛔️آقا اسپویله اگه بخوام بیشتر بگم ولی چون اصرار میکنید میگم؛ چرا دکتره این بچهها رو جمع کرد دور هم؟ برا چی پدر و مادرشونو کشت؟ صورتیها کی بودن اصلا؟ اون آمپولا چی بود؟ اینا واقعا باید میومد تو کتاب و من فکر کردم فصل آخر دیگه از دلایلش میگه. اما نگفت و من از نویسندش نا امید شدم چون حس کردم فقط خواست یه کتاب عجیب بنویسه. حتی نگفت سرنوشت بچههای مدرسه چیشد. عجبا!!!! کی گفته کوتاهی کتاب مزیته؟ برا رویاهای خطرناک که صدق نکرد! در هر صورت همچین قند عسلم نبود.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.