یادداشت سعیده بهادری یکتا

نگهبان
        پنجاه صفحه ی اول را که خواندم، خواستم بنویسم دیالوگ ها گیج کننده اند و درمکالمه ها معلوم نیست چه کسی با چه کسی حرف میزند یا هر جمله از زبان چه کسی است. روند داستان کند و خسته کننده است و پر است از توصیف های اضافی و بی جا و درهم. ساختار داستان یکنواخت نیست. یک جاهایی ادم را با خودش می برد و یک جاهایی ول میکند میان خیالات خودش. آنقدر رهایش میکند که گاهی ادم یادش میرود دارد کتاب میخواند و اصلا چه کتابی؟!!
اما جلوتر که رفتم، داستان جان گرفت. از صفحه ی صد به بعد تبدیل شد به یک شاهکار!تمام توصیف ها هنرمندانه و به جا، ماجرا حساب شده و زیبا و پایان فوق العاده که نمیتوان بهتر از آنرا توصیف کرد. از صفحه ی صد به بعد، کتاب تبدیل به فیلمی می شود که هربار گوشه ی صفحه اش را نگاه میکنی نگران می شوی که مبادا به همین زودی تمام شود!
"نگهبان" را دوست داشتم. آنقدری که می دانم از این به بعد میان کتابهایی که هدیه میدهم، همیشه جای خواهد داشت!
      

4

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.