بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

یادداشت معصومه توکلی

                کاش یک نفر پیدا می‌شد و به جای پرداختن به این جدل‌های تاریخی بر سر این که ناصرالدین‌شاه در بازگشت از سفر دوم فرنگ از مدرسهٔ رشدیه در ایروان بازدید کرد یا در بازگشت از سفر سوم، یک رمان جذاب هیجان‌انگیز بر اساس زندگی این مرد می‌نوشت.
این همه گره دراماتیک در حیات این آدم هست و این همه نقطهٔ مناقشه، اما کتابی به نام این آدم گیر اسم‌ها و تاریخ‌هایی است که هیچ نقش اساسی در ماجرای او و آن‌چه برای کودکان این سرزمین کرده، ندارند.
باز هم گلی به جمال حمیدرضا شاه‌آبادی که در «دروازهٔ مردگان»ش جای درستی در صدر -و در عین حال در حاشیه- میان بازیگران داستان به او اختصاص داده است.

«غارتگران با بیل و کلنگ درهای مدرسه را کندند و با نارنجکی که از باروت و زرنیخ ساخته بودند ساختمان مدرسه را منفجر کردند. معلوم شد این بار مقدمات کاملی فراهم آورده‌اند. رشدیه با دیدن این وحشیگری‌ها قاه‌قاه می‌خندید. مفخّم‌الملک، پیشکار ولیعهد که در جشن پایان سال حضور داشت، به رشدیه گفت: «خانه‌خراب! مردم به حال تو گریه می‌کنند، تو می‌خندی؟» رشدیه پاسخ داد: «از آن می‌خندم که این جاهلان نمی‌دانند که با این اعمال نمی‌توانند جلو سیل بنیان‌کن علم را بگیرند. یقین دارم که از هر آجر این مدرسه، خود مدرسه‌ی دیگری بنا خواهد شد».

        
(0/1000)

نظرات

دلم میخواد دروازه مردگان رو بخونم.
1
باس بخونی حقیقتاً