یادداشت زینب سادات رضازاده
1402/9/2
3.9
3
مادرم برایم تعریف کرده بود که وقتی کوچک بوده و از تاریکی میترسیده پدرش دستش را میگیرد و میبرد تا همه چیزها را در تاریکی ببینید و او دیگر نمیترسد. ویکی هم دستش را به تاریکی میدهد و از لیستی که نوشته میتواند دنبال ترس هایش برود و ببینید واقعا آنها چی هستند ... اینکه ویکی لیستی تهیه میکند برای ترس ها ، برای راه حل ها و در آخر دفتر خاطراتش خیلی میتواند به بچهها ایده بدهد تا آنها هم بنویسند و دسته بندی کنند.
6
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.