یادداشت زینب سادات رضازاده

ویکی و تاریکی
        مادرم  برایم تعریف کرده بود که وقتی کوچک بوده و از تاریکی می‌ترسیده پدرش دستش را میگیرد و میبرد تا همه چیزها را در تاریکی ببینید و او دیگر نمی‌ترسد. ویکی هم دستش را به تاریکی میدهد  و از لیستی که نوشته میتواند دنبال ترس هایش برود و ببینید واقعا آنها چی هستند ...  اینکه ویکی لیستی تهیه میکند برای ترس ها ، برای راه حل ها و در آخر دفتر خاطراتش خیلی میتواند به بچه‌ها ایده بدهد تا آنها هم بنویسند و دسته بندی کنند. 
      

6

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.