بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

یادداشت پرستو خلیلی

                داستان درباره ی فردی‌ست به نام «لری».
نویسنده ی این کتاب از طریق یک فرد دیگری با لری آشنا میشه.
و لری داستان جالبی داره.

به نظر من داستان زندگی «لری» برای نویسنده جذابه چون کمتر کسی در اون سال‌هایی که همه ی ادم‌ها به دنبال پول و خوشگذرونی بودند به دنبال چیرهای عجیب غریب بود و از اون سردنیا به این سر دنیا سفر می‌کرد تا به جواب سوال‌های ذهنش دست پیدا کنه و براشون بجنگه.
افرادی مثل «لری» کم هستند و یا اگر هم باشند و مثل «لری» بزرگ نشده باشند، جمعیت «ایزابل ها ، الویت ها و گری‌ها» اون ‌ها رو میبلعه.

در ابتدای داستان متوجه می‌شیم که «لری» عاشقه، عین همه ی ادما که عاشق میشن اون هم عاشق فردی به نام «ایزابل» شده.
ولی ایا عشق می‌تونه برنده باشه؟

و همیشه هستن افرادی که مثل «لری» سعی می‌کنن خودشون و پیدا کنند یا دنبال جواب سوال‌هاشون باشند و اصلا شاید ما خودمون یک «لری» باشیم در حال کشف سوالات ذهنی و درونیمون.
خواستم بگم تعداد «لری»ها ی جهان مشخص نیست، و به نظرم نویسنده ی کتاب داستان «لری» رو برامون تعریف کرد که بهمون بفهمونه، هیچکس شبیه فرد دیگری نیست و ما نباید از انسان‌ها انتظار داشته باشیم همونجوری که ما فکر می‌کنیم زندگی درسته، زندگی کنه. چون هرشخص مسیر کاملا جدایی از ما داره طی میکنه و کی میدونه شاید ما فقط رهگذران ساده‌ی زندگی کسایی باشیم که می‌بینیمشون.
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.