یادداشت فاطمه نقوی
1402/5/19
در ژوئن 1941، دوستِ گوستاو تیبون، پدر پِرَن که کشیش دومینیکن بود و آن موقع در مارسی زندگی میکرد نامهای برایش فرستاد که مضمونش کمابیش چنین بود: «یک دختر جوان یهودی اینجاست که دانشآموختهی فلسفه و هوادار دوآتشهی چپ افراطی است. به خاطر قوانین جدید از دانشگاه محروم شده و میخواهد مدتی دور از شهر باشد و در مزرعه کار کند. احساس میکنم چنین تجربهای نیاز به مراقبت و نظارت دارد و خیالم آسوده میشد اگر میتوانستید در منزلتان جایی به او بدهید.» تیبون اول نمیخواست بپذیرد اما از روی کنجکاوی عقیدهاش را تغییر داد. چند روز بعد سیمون وی آمد. «در او ترتیب ظاهر و باطن وارونه بود: او بر خلاف اکثریت مردم [خیلی زود] صمیمی شد و به شکلی خودخواسته و نگرانکننده همهی ناخوشایندیهای وجودش را عیان ساخت، ولی گذر زمان و تعمیق دوستی و البته غلبه بر ملاحظات فراوان لازم بود تا جنبههای والای شخصیتش را بروز دهد. این زمانی بود که تازه داشت به روی مسیحیت آغوش میگشود.» از آن روز تیبون بارها شاهد بوده که سیمون هر روز، بیهیچ تردیدی، به روی حقانیت رسالت معنویاش آغوش گشوده است: ایمان و وارستگیِ او را در همهی کارهایش دیده. سیمون بهراستی فاصلهی دردناک میان «دانستن» و «دانستن با تمام وجود» را آزموده است و یکی از اهداف زندگیاش ازمیانبردن این فاصله است. جاذبه و رحمت اثری است از سیمون وی، نویسندهی فرانسوی، که پس از مرگ او در سی و چهار سالگی، به همت گوستاو تیبون در 1948 انتشار یافت و نخستین بار مردم را با افکار این جستوجوگر سترگ آشنا ساخت. این نوشتهها نه تاریخ دارد و نه اشاره به رویدادهای معاصر و نه هیچ خصیصهای که مستقیما به زندگی شخصی فیلسوف جوان مربوط باشد. نتایج نوعی تامل است که به طور منظم، به صورت غیرشخصی و مجرد، و بیآنکه نویسنده ذرهای در بند انتشار احتمالی آن باشد نوشته شده است. از دیدگاه تیبون نوشتههای سیمون وی در ردهی آثار بزرگی قرار دارند که تفسیر نوشتن بر آنها صرفا باعث تخریب و تضعیف متن میشود. این نوشتهها ساده و بیتکلفاند. هیچ حشو و زوائدی میان زندگی و کلام او حائل نمیشود؛ روح، اندیشه و بیان او واحدی است یکپارچه. چنانکه گویی ترجمه میکند. دنبال این نیست که چیزی به متنِ هنوز نانوشته بیفزاید؛ برعکس، با وسواس مراقب است که چیزی به آن نیفزاید. او غالبا مطلب را بیاندازه مختصر و اشارهوار بیان میکند. از نظر تیبون واژگان او واژگان عارفان است نه الهیدانان نظری؛ واژگانش در پی تبیین نظام ابدی هستی نیستند بلکه سفر روح است در جستوجوی خداوند. «عشق به خداوند تنها وقتی خالص است که شادی و رنج، به یک اندازه در ما احساس سپاسگزاری برانگیزند.» او پیامبر یا قدیسه نبود اما به سنت آنان رفتار میکرد و به دامان محنت فرو افتاده بود. بخشهای فراطبیعی رسالت مسیح عبارتاند از رنج، قطرات خون، صلیب و نداهای بیحاصلش رو به آسمانی که پاسخ نمیدهد. کلمات منجی: «خدای من، خدای من، چرا مرا واگذاشتی؟» که خلاصهای است از تمامی رنج مخلوقی که به بطن زمان و شر پرتاب شده است و پاسخ پدر به او که فقط سکوت است- این کلمات به تنهایی برای سیمون وی دلیل کافی بر الهی بودن مسیحیت است. برای رساندن انسان به پاکی مطلق است که خداوند انسان را وامینهد تا مطرود و تنها از گسترهی رنج و تاریکی عبور کند. به گفتهی تیبون او از اینکه برایش مزیتی قائل شوند وحشت داشت و از هر مراقبت دقیقی که او را از سطح مردم عادی فراتر بنشاند به شدت گریزان بود. فقط زمانی احساس راحتی میکرد که در پایینترین پلهی نردبان جامعه باشد و در میان تودهی مردمان فقیر و راندهشدگان این جهان محو گردد. «ما از طریق تجربه و با رنجکشیدن از پوچی جهانی که در آن نیک و بد بههم درآمیختهاند به خیر ناب، که پادشاهیاش از این جهان نیست، دست مییابیم.» تیبون میگوید: از آنتیگونه تا خود سیمون وی که تا هنگام آرمیدن در گور، مصلوب بیداد بشری بود، محنت سرنوشت مشترک همهی آن عاشقان امر مطلق است که در این جهان امور نسبی سرگرداناند. به راستی اگر بنا باشد چیزها برای ما وجود داشته باشند باید به درون ما نفوذ کنند. و از این رو باید برهنه بود؛ اگر زرهی ما را هم از زخمها و هم از شکافهایی که این زخمها ایجاد میکنند محافظت کند آنگاه هیچچیزی نمیتواند به درون ما راه یابد. «باید به نیک و بد بیاعتنا باشیم، به راستی بیاعتنا؛ یعنی باید پرتو توجه را به یکسان بر هر یک از آن دو بتابانیم. آنگاه امر نیک خودبهخود پیروز خواهد شد.» سیمون وی در صف چپ افراطی میجنگید اما هرگز به حزبی سیاسی نپیوست و فارغ از حزب و نژاد، به دفاع از ضعفا و ستمدیدگان عنایت میکرد. از آنجا که شدیدا آرزو داشت در سرنوشت فقرا سهیم باشد مرخصی گرفت و در کارخانجات رنو شغلی دستوپا کرد. در محلهای کارگرنشین اتاقی اجاره کرد و با عایدی ناچیز خود گذران میکرد که بیماری ذاتالجنب به این تجربهاش پایان داد. در دوران جنگ اسپانیا به صف کمونیستها پیوست اما سعی کرد هرگز از سلاحهایش استفاده نکند و بیشتر یک الهامبخش بود تا یک مبارز. هیچ جناح و هیچ ایدئولوژی اجتماعی حق ندارد مدعی او شود. از نظر تیبون فقط زمانی میتوان سیمون وی را درک کرد که در همان مرتبهای قرار بگیریم که او از آن سخن میگوید. مخاطبان اثر او کسانی هستند که اگر نه مانند او عاری از دلبستگیها باشند، دستکم اشتیاق به نیکی ناب را در اعماق وجودشان حفظ کرده باشند، اشتیاقی که سیمون وی زندگی و مرگش را وقف آن کرد. و فقط این را به خوبی میدانست که بزرگی حقیقی در این است که هیچبودن را بیاموزی. این زن عارف بزرگ که ناشناس و در سکوت و در فقر خودخواسته در میان ما زندگی کرد، در زمانی که امور اجتماعی مورد پرستش بود حس از دسترفتهی تعالیخواهی و آمادگی پذیرش امور فوق طبیعی را به اذهان بازگرداند و بیخودوار، با عشق به مطلق، زندگی را به سر آورد. منتشر شده در نشریهی جهان کتاب، شمارهی 399، خرداد و تیر 1402
19
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.