یادداشت

تب 1793
        اگر بر یک ماشین حمل بار، بیش از ظرفیت و توانش بار بگذارید چه می‌شود؟ 
چرخش به سختی می‌چرخد، در دست انداز که بیفتد آسیب میبیند یا چندتا از لوازم ارزشمندش از آن پرتاب می‌شود بیرون و گم گور می‌شود و شاید درنهایت به مقصدی که قرار است، نرسد. 
یکی از آفت‌هایی که خیلی از رمان‌ها درگیرش هستند، زیاد بودن بار شخصیت‌ها، اتفاقها و حتی کلمات رمان نسبت به پیرنگ است.
اگر نویسنده در آوردن شخصیت‌ها، اتفاقها و حتی کلمه ها زیاد ریخت و پاش کند، داستانش روان پیش نمی‌رود، خیلی از نقاط طلایی اش از دست می‌رود و درنهایت به جایی قرار است برسد یا نمی‌رسد یا آنقدر به بخش‌های ارزشمند لطمه می‌خورد که به دل آدم نمیچسبد.
اگر فکر می‌کنید میخواهم بگویم  «تب ۱۷۹۳» از این آفت رنج می‌برد، باید بگویم که دقیقا برعکس!

تب ۱۷۹۳ مصداق بارز رمانی است که همه چیز در آن به اندازه و درست استفاده شده. شخصیت‌ها، رویدادها همه به اندازه اند و تک تک شان در پیشبرد پیرنگ و پرداخت مضمون ضروری هستند. 

از دید من مضمون اصلی رمان  «بلوغ» است. ماتیلدا که در ابتدای رمان یک نوجوان سر به هواست، در آخر داستان و بعد از پشت سر گذاشتن رنج تنهایی، بیماری، سوگ و مشاهده دردهای دیگران، به یک پختگی و بلوغ فکری و روانی می‌رسد.
این رشد حتی در بُعد بلوغ جنسی هم مشهود است و تفاوت رفتار او با «ناتانیل» در ابتدا و انتهای رمان این را به خوبی نشان می‌دهد.

شخصیت‌های مادر، پدربزرگ، الیزا، ناتانیل و نل حضورشان در داستان به موقع است و برای تحقق  «بلوغ» در شخصیت ماتیلدا، نقششان را درست و به اندازه ایفا می‌کنند.
در  «تب ۱۷۹۳» چرخ روایت خوب می‌چرخد، هیچ بخشی از داستان زیادی کش پیدا نمی‌کند یا سرهم بندی شده تمام نمیشود.
اگر نوجوانید، به رمان نوجوان علاقه دارید یا حتی تمرین داستان نویسی می‌کنید، احتمالا این رمان را دوست خواهید داشت.

      
184

11

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.