یادداشت علی حکیمی

        داستانِ سکانس آخر انحراف جامعه ی اسلامی است از آنچه که در مسیر تحقق اش بود (که انحراف از بعد فتح مکه شروع شد و با سقیفه ادامه یافت و با خلافت عثمان و روی کارآمدن معاویه در شام به اوج رسید و ...)  و اصلی ترین علت آن اینکه شیطان و حزبش خوب میدانند که مردم به کم قانع اند، اهل دنیایند و راضی بدان و البته پیرو خواص اند و اما خواص، که اگر سست ایمان باشند و به شناخت و بصیرتی مجهز نباشند بسادگی در مواقع حساس و در تنگه های احد پشت جبهه حق خالی خواهد شد و امام حق که تنها و بی یاور مانده را چاره ای جز صلح با باطل نخواهد بود، که اندک یاران راستین باید زنده بمانند و تا جامعه آمادگی ندارد و دشمن زیرک است و سیّاس بایست صبر کرد؛ بله اگر جبهه حق از خواصی همچون مالک اشتر تهی شد و قیس بن سعد ها تنها ماندند و امثال عبدالله بن عباس ها، خالد بن معمر، خالد بن عرفطه، حبیب بن عمار و ... خود و امام شان را به اندک بهای دنیا فروختند، چنین میشود. و ای کاش ما کسانی باشیم با بصیرت، صبر و شناخت که آخرین امام را تنها نمی گذارند...

کتاب خوب و در نوع خود جالب بود، آسیب شناسانه و همراه با بررسی اشخاص و چهره ها و ارائه ی تصویری از محیط های گوناگونی که ماجرا روایت میشد، بود. پیشنهاد می کنم قبل از این کتاب اول تاریخ پیامبر ( بویژه بعد از برهه تشکیل حکومت) و سپس کتاب الغارات را بخوانید، بعد این کتاب و فضای تاریخی ماجرا بهتر درک میشود...
      
24

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.