یادداشت آیلار اسماعیلی
1402/3/23
مثل اینکه بدبینی از اثرات بالا رفتن سن است. چون در دوران کودکی که کتاب پی پی جوراب بلند را خواندم اصلا سوالی در ذهنم شکل نگرفت که مگر میشود بچهای بدون مدرسه و خانواده بزرگ شود؟ انگار فقط داشتن یک صندوق پول و خانه برای بزرگ شدن کافی بود و آشپزی به همان سادگی بود که پی پی انجام میداد. اصلا کاملا طبیعی بود که یک دختربچه چنان زوری داشته باشد که بتواند هر چیزی را بلند کند. اما الان در سن 26 سالگی میگویم مگر میشود؟ در کودکی بسیار راحت پذیرای اتفاقات کتاب بودم شاید چون کودکان به جهان ساده نگاه میکنند و من دیگر کودک نیستم و پیچیدگی جزئی از زندگیام شده است؛ چیزی که فکر نمیکردم و دوست نداشتم هیچوقت دچارش شوم. اما در این سن هم جادوی آسترین لینگرن من را سحر و جادو کرد؛ او واقعیت را با تخیل قاطی کرده و فکر میکنم آرزوی هر بچهای را با این کتاب به واقعیت بدل کرده است. خواندن دوبارهی این کتاب باعث شد به یاد آورم که نگاه کودکی نگاهی است که همیشه به جهان رنگ و بوی زیبا و دلچسبی میدهد. تلنگری بود که گاهی با عینک کودکی به جهان بنگرم. به نظرم پی پی نماد حیات زندگی است. همیشه شاد است و سختی به خودش راه نمیدهد. مثل بقیه نیست و حتی اگر هم سعی کند امکان ندارد شبیه بقیه شود. پی پی شخصیتی اغراق شده دارد اما در عین حال آنچنان زنده است که میتوانیم از وجودش در زندگیامان بهره ببریم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.