یادداشت معصومه توکلی
1402/1/30
ای حضرت عشق! یاریام کن زردم ز خزان، بهاریام کن جز شور سفر به سر ندارم رهتوشه به جز خطر ندارم با لطف تو اهل راز گشتم عذرم بپذیر! بازگشتم ای حضرت عشق! دست گیرم من حرّ تواَم، مخواه اسیرم! بگذار که در رکاب باشم هیهای تو را جواب باشم ای وای اگر که حرّ نباشم خالی ز خود، از تو پُر نباشم در وادی عشق بینهایت بگذار که جان کنم فدایت از محبسِ تن بکش برونم اذن فوران بده به خونم! ای حضرت عشق! یاریام کن زردم ز خزان، بهاریام کن
0
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.