یادداشت محمد خزائی
1400/11/17
به یاری خدا خوانش نخست این کتاب مفصل ۹۰۰ صفحهای تمام شد. و حالا هرچند بسیار دوست دارم یادداشتی درخور در معرفی اجمالی آن بنویسم، ولیکن به خاطر عدم وجود یک منظومه کاملا پیوسته از مطالب کتاب در ذهنم و به علاوه نیاز به تامل بیشتر در گذر زمان آن را به زمان دیگری موکول میکنم و میروم سراغ ساماندهی یادداشتهای پراکندهام. تا کی باز فرصتی شود برای مطالعه دوباره. اما توضیح مختصری: داستان، داستان یک جنگ است. جنگی که دیده نمی شود پس اگر حرفی بزنی به دیوانگی و توهم متهم می شوی! ولی این چیزی را عوض نمی کند. جنگ جنگ است، و این جنگ نه یک جنگ که بشود بعد از آن سرپا ایستاد. جنگ فرهنگی و اجتماعی اگر به شکست منجر شد مانند مردی است که معتاد شده، سرپا ایستادنش همانقدر سخت که سرپا ایستادن فلج. پس ضرورتش بیشتر از آن است که به بهانه متوهم شناخته شدن از فریاد زدن دست برداریم. داستان یک جنگ، ناپیداست که عوامل آن دستهای خود ما هستند که خودمان را از پا درمیاورند و نهایتا غصه می ماند، غصه ی بی نهایت! پس باید کاری کرد. و فرامرز رفیع پور، پروفسور جامعه شناسی توسعه روستایی از دانشگاه هوهن هایم و شاید برجسته ترین جامعه شناس ایرانی روزگار ما، پس از حدود 15سال تلاش مستمر و مطالعات گسترده اجتماعی از همان کسانی است که فریاد می زند تا شاید کاری کرده باشد برای ایرانی که به دست خودمان دارد نابود می شود. دریغ است ایران که ویران شود، داستان همین فریاد است که مشکلات ناپیدا را با ظرافت و دقت بیان می کند، راه حل می دهد و همه را به یاری می خواند در این جنگ و بیم امید می دهد همچون اشعار حماسی فردوسی و یا صدای بنان و عارف که در گوش هامان تکرار می شود. پس اگر دلتان می تپد برای ایران بشنوید این سخن را که دریغ است ایران که ویران شود!
(0/1000)
محمد خزائی
1402/10/6
0